بارون که میزنه این آسمون منو دیوونه میکنه خون گریه میکنه هی پا به پای من تو این خیابونا من گریه میکنم اون گریه میکنه...
بارون که میزنه باز جای خالی تو درد میکنه تو کوچه های شهر میفهمم اینو من تنهایی آدمو ولگرد میکنه...
پ.ن: باز برگشتم...پردرد تر از همیشه.....................................
روز هـــــــــــای تعطیل
سخت تـــــــــــر
میگذرد،
زیرا که میدانم وقت داری
به من بیندیشی
ولی نمی
اندیشی...!!
ما به دنيا آمديم اما.........................دنيا به ما نيامد
معلمم به خط فاصله می گفت
خط تیره...
خوب می دانست فاصله ها چه به روزگار آدمها می آورد.........!
ϰ-†нêmê§ |