کاش میشد گوشه ای نوشت..خدایا امشب خیلی خسته ام..فردا صبح بیدارم نکن
by : x-themes

 می دونی " بهشت " کجاست ؟

یه فضای چند وجب در چند وجب !

بین بازوهای کسی که دوسش داری .

..پشت شیشه برف میبارد

 

پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی

دانه اندوه میکارد

مو سپید آخر شدی ای برف

تا سرانجامم چنین دیدی

در دلم باریدی ... ای افسوس

بر سر گورم نباریدی

چون نهالی سست میلرزد

روحم از سرمای تنهایی

میخزد در ظلمت قلبم

وحشت دنیای تنهایی

دیگرم گرمی نمی بخشی

عشق ای خورشید یخ بسته

سینه ام صحرای نومیدیست

خسته ام ‚ از عشق هم ... خسته

غنچه شوق تو هم خشکید

شعر ای شیطان افسونکار

عاقبت زین خواب درد آلود

جان من بیدار شد بیدار

بعد از او بر هر چه رو کردم

دیدم افسون سرابی بود

آنچه میگشتم به دنبالش

وای بر من نقش خوابی بود

ای خدا ... بر روی من بگشای

لحظه ای درهای دوزخ را

تا به کی در دل نهان سازم

حسرت گرمای دوزخ را ؟

دیدم ای بس آفتابی را

کو پیاپی در غروب افسرد

آفتاب بی غروب من !

ای دریغا در جنوب ! افسرد

بعد از او دیگر چه میجویم ؟

بعد از او دیگر چه می پایم ؟

اشک سردی تا بیافشانم

گور گرمی تا بیاسایم

پشت شیشه برف میبارد

پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی

دانه اندوه میکارد

 

" فروغ فرخزاد "

 

 

 

 

 

چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؟

 

خانه اش ویران باد !

من اگر ما نشوم ، تنهایم !

تو اگر ما نشوی ، خویشتنی ...

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم ؟!

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم ؟!

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند !

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟!

چه کسی با دشمن بستیزد ؟!

چه کسی پنجه در پنجه ی هر دشمن دون آویزد ؟!

 

دشتها نام تو را می گویند ...

کوهها شعر مرا می خوانند ...

کوه باید شد و ماند

دشت باید شد و خواند ....

 

 

از : حمید مصدق

 

سکوت می کنیم

 

 

 

به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !

 

سکوت می کنیم

به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !

سکوت می کنیم

برای لحظه ای ــ تنها لحظه ای ــ بیشتر با هم بودنمان . . . .

و سکوت انگار سخت ترین کار دنیاست !

سکوت می کنیم !

چیزی شبیه نگاه داشتن ِ شیشه در بغل ِ سنگ . . .


.

.

.

.

.

آخ !

دیدی چه شد ؟!

 

من با همین کلمات سکوتم را شکستم !

وقتی دلم میگیره نمی تونم غمگین ننویسم

 

 

 

:

می دانی؟

 

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است !

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی :

بگذار منتـظـر بمانند !

 

" حسین پناهی

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 5 آبان 1391 16:41 |- آرزوووو -|

ϰ-†нêmê§